سه نمونه املا فارسی | مورچه اشک ریزان، چرا اشک ریزان؟

۲۶ مرداد ۱۴۰۰

 املای یک

یک روز مثل همیشه خاله پیرزن آرد را خمیر و تنور را روشن کرد.

گنجشکی از آنجا می‌گذشت.

مورچه مثل ابر بهار گریه می‌کرد.

مورچه گفت: خاله به تنور مورچه اشک ریزان.

گنجشک این را که شنید ناراحت شد، چقدر ناراحت.

گنجشک از غم و غصه پرهایش ریخت.

پیر مرد گفت: خاله پیرزن تو که صحیح و سالمی.

پیرمرد خوش حال شد و ماست ها را از سر و صورتش پاک کرد.

 خبر توی ده پیچید.

همه از نان‌های خوش مزه اش خوردند و به اشتباه مورچه خندیدند.

 

املای دو

یک روز مثل همیشه خاله پیرزن آرد را خمیر و طنور را روشن کرد.

گنجشکی از آنجا می‌گزشت.

مورچه مثل ابر بحار گریه می‌کرد.

مورچه گفت: خاله به طنور مورچه اشک  ریزان.

گنجشک این را که شنید ناراحت شد، چه قدر ناراحت.

گنجشک از غم و قصه پرهایش ریخت.

پیر مرد گفت: خاله پیرزن تو که سحیح و سالمی.

پیرمرد خوش حال شد و ماست ها را از سر و سورتش پاک کرد.

 خبر توی ده پیجید.

همه از نان‌های خوش مزه اش خردند و به اشتباه مورچه خندیدند.

 

املای سه

یک روز مثل همیشه خاله پیرزن آرد را خمیر و _نور را روشن کرد.

گنجشکی از آنجا می‌گ_شت.

مورچه مثل ابر  ب_ار گریه می‌کرد.

مورچه گفت : خاله به  _نور مورچه اشک ریزان.

گنجشک این را که شنید ناراحت شد، چـ_در ناراحت.

گنجشک از غم و  _صه پرهایش ریخت.

پیر مرد گفت : خاله پیرزن تو که  _حیح و سالمی.

پیرمرد خوش حال شد و ماست ها را از سر و  _ورتش پاک کرد.

 خبر توی ده  _یچید.

همه از نان های خوش مزه اش خوردند و به  اش_باه  مورچه خندیدند.

دیدگاه 0

دیدگاهتان را بنویسید

دیدگاه شما به بقیه خریداران کمک می‌کند انتخاب بهتری داشته باشیم. لطفا دیدگاهی بگذارید و در مورد کیفیت فایل صحبت کنید. بخش‌های الزامی علامتگذاری شده‌اند. *